پردۀ ِ پندار



حقیقت زیبا نیست ،زشت هم نیست چرا باید یکی از این ها باشد؟ حقیقت ، حقیقت است ، همان طور که عدد و رقم ،  عدد و رقم است. وقتی کسی می خواهد وضعیت دقیق کار و کسب خود را بسنجد ، از اعدد و ارقام استفاده می کند.اگر ارقام حاکی از وضع غم انگیز کسب او باشند، آن ها را محکوم نمی کند و نمی گوید آن ها نامطبوع اند و متهمشان نمی کند که او را از توهم درآورده اند. پس چرا حقیقت را محکوم کند وقتی حقیقت در امور زندگی فقط به او خدمت کرده همان طور که اعداد و ارقام در کارها تجاری به او خدمت کرده اند؟ رگۀ بت پرستی در طبیعت ما ، چهره ای از حقیقت را پیش خود مجسم می کند که جامه ای سلطنتی پوشیده ، و وقتی حقیقت به صورت متواضعانۀ خود و با لباس ساده بر ما ظاهر می شود ، فریاد  سرخوردگی» می زنیم . عرف سنت باعث شده اند حقیقت را با اعتقادمان اشتباه بگیریم . عرف، سنت و نوع زندگی کردنمان ما را به آنجا سوق داده اند که باور کنیم نمی توانیم خوشبخت باشیم مگر تحت شرایط فیزیکئی خاصی که با آسودگی های خاصی همراه هستند. این حقیقت نیست، این اعتقاد و باور است. حقیقت به ما می گوید که خوشبختی ، حالتی از رضایتمندی ذهنی روانی است. رضایتمندی را می توان در جزیره ای دور افتاده، در شهری کوچک، یا در خانه های اجاره ای شهرهای بزرگ یافت. می توان آن را در کاخ های ثروتمندان یا کوخ های فقیران یافت.

گدایی که بر خاطرش بند نیست

به از پادشاهی که خرسند نیست

بخسبند خوش روستایی و جفت

به ذوقی که سلطان در ایوان نخفت (سعدی)

منبع : از کتاب دربارۀ معنی زندگی از ویل دورانت


غزلی مولوی‌وار از امیر_هوشنگ_ابتهاج ( ه ا سایه)
(همراه با توضیحاتی درباره‌ی این غزل برگرفته از کتاب پیر پرنیان اندیش: در صحبت #سایه)
1- سایه: تو همین دیوان‌های شمس که اینجاست نگاه کنین. اون چیزهایی که من زیرش خط کشیدم چیزهای فوق‌العاده شاعرانه و فکرهای فوق‌العاده باریکه. از این دیدگاه با دقت تک‌تک بیت‌ها رو خوندم و خوندم. سی چهــــل بار این کتابو خوندم. به شیوه‌ی خودم هم خوندم. تأثیر هم داشت؛ نامدگان و رفتگان» از کجا اومده؟. هر چی بیشتر می‌خوندم، بیشتر حیرت می‌کردم. (پیر پرنیان‌اندیش، ص ۸۲۷)
2- ه ا سایه: پریشب جایی مهمون بودیم. #شفیعی حرف عجیبی زد. گفت: من با نهایت اشراف که بر سرتاسر شعر عرفانی ایران دارم این حرفو می‌زنم. در سرتاسر شعر عرفانی ایران، معادل این غزل پیدا نمی‌شه!
توضیح عظیمی: برق شادی در چشم سایه می‌درخشد.
ه ا سایه: خیلی حرف عجیبی زد. اگه این حرفو بنویسه فکر کنم کله‌شو می‌شکنن.
توضیح عظیمی: غش‌غش می‌خندد و من این غزل تابناک را در ذهنم مرور می‌کنم. (پیر پرنیان اندیش، ص ۶۵۷)

همیشه در میان

نامدگان و رفتگان،از دو کرانه ی زمان
سوی تو می دوند، هان ای تو همیشه در میان
 
در چمنِ تو می چرد آهویِ دشتِ آسمان
گِردِ سرِ تو می پرد بازِ سپیدِ کهکشان
 
هر چه به گِردِ خویشتن می نگرم درین چمن
آینه ی ضمیرِ من جز تو نمی دهد نشان
 
ای گُلِ بوستانسرا از پسِ پرده ها درآ
بویِ تو می کَشد مرا وقتِ سحر به بوستان
 
ای که نهان نشسته ای باغِ درون هسته ای
هسته فروشکسته ای کاین همه باغ شد روان
 
مستِ نیازِ من شدی، پرده ی ناز پس زدی
از دلِ خود بر آمدی: آمدنِ تو شد جهان
 
آه که می زند برون از سر و سینه موجِ خون
من چه کُنم که از درون دستِ تو می کشد کمان
 
پیشِ وجودت از عدم زنده و مرده را چه غم؟
کز نفسِ تو دم به دم می شنویم بویِ جان
 
پیشِ تو ، جامه در بَرم نعره زند که بر درم
آمدمت که بنگرم گریه نمی دهد امان

https://www.aparat.com/v/uE8LS/%D8%AA%D8%B5%D9%86%DB%8C%D9%81_%D9%86%D8%A7%D9%85%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%86_%D9%88_%D8%B1%D9%81%D8%AA%DA%AF%D8%A7%D9%86_-_%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B6%D8%A7_%D8%B4%D8%AC%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D9%86

 
هوشنگ_ابتهاج(ه_ا_سایه) بهار ۱۳۵۵

آهنگساز و سرپرستِ گروه: زنده یاد استاد محمدرضا_لطفی گروه:  شیدا
خواننده : استاد  محمدرضا_شجریان از آلبوم :  چاووش_۹  دستگاه :  سه_گاه تیرماه ۱۳۶۵


فرهنگ‌سازی یا فرهنگ‌سوزی؟

بسیار از من می‌پرسند که نظرم در بارۀ کارهای مسیح علی‌نژاد چیست. از آنجا که امکانی برای پیگیری کارهای او ندارم، پاسخم معمولاً "نمی‌دانم" است! با این همه، می‌پنداشتم که او لابد مشغول پروژه‌ای در جهت کمک به فرهنگ "حجاب انتخابی" است که طبعاً مشکلات و دردسرهای ویژۀ خود را به دنبال دارد.
اخیراً اما از سر تصادف به برنامه‌ای از او برخوردم که دلم

لرزید! مسیح علی‌نژاد فیلمی را نمایش داده بود که پیرمرد معممی به خانمی می‌گفت؛ "من در خدمتم"! او این جمله را حمل بر فسق و فجور پیرمرد بینوا کرده و با نمایش گفتگوی سخیفی بین افرادی دیگر، ماجرا را پی گرفته بود!
به واقع، بیش از هر چیز دلم به حال پیرمرد معمم ریش شد. او به هر حال همسر و فرزند و خانواده و دوستان و آشنایانی دارد. آنها وقتی چهرۀ مشخص او را در فیلم خانم علی‌نژاد ببینند، چه دیدی نسبت به پیرمرد پیدا می‌کنند؟ آیا او از این پس زندگی عادی دارد؟ تازه جرمش چیست؟ به خانمی گفته "ما در خدمتیم" که می‌تواند دهها معنای خنثی یا مثبت داشته باشد!
من نمی‌دانم این کار با چه انگیزه‌ای صورت می‌گیرد و هدف نهایی‌اش چیست؟
در ایران دهها و شاید صدها هزار وجود دارد که مثل اعضای سایر صنوف هر کدام اخلاق و رفتار و عقاید و گرایش‌های خاص خود را دارند و دو نفرشان هم کاملاً شبیه هم نیستند! اینکه دوربینی رفتار یکی از آنها را اصطلاحاً شکار کند و بعد مسیح علی‌نژاد آن را به عنوان فسق و فجور "قشرِ " از تریبونی به نمایش عمومی درآورد، آیا برای جامعۀ ما فرهنگ‌ساز است یا فرهنگ‌سوز؟
جامعه‌ای که روز به روز تحمل و مدارا و تساهل در آن رنگ می‌بازد و همۀ افراد و گروه‌های ی رنگارنگ در آن، خود را مظهر تمام‌عیار حق و همۀ آن دیگران را ، منشأ شر و خیانت کامل می‌دانند، آیا نیاز به فرهنگِ انصاف و تسامح و احترام دارد یا پرده‌دری‌ها و هتاکی‌های فزاینده‌ای که گویی حد یقفی هم نمی‌شناسد؟
روزی که رسانه‌های جمهوری اسلامی، داستانی را علیه مسیح علی‌نژاد ساز کردند، دل‌های بسیاری به حال او  و حال ت در ایران لرزید. حال مسیح که خود این تجربۀ تلخ و وحشت‌آور را از سرگذرانده است، با کدام منطق انسانی و اخلاقی به خود اجازه می‌دهد که با استفاده از تریبونی مفت و مجانی و رها از هرگونه مسئولیت و پاسخگویی، با آبروی دیگران و فرهنگ این سرزمین به این راحتی بازی کند؟
از من به مسیح نصیحت که این کارها هنر نیست ،افتخار و عاقبتی هم ندارد!
احمد_زیدآبادی


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

روزنامه پایگاه خبری نماد برتر آلان تور مجری تورهای طبیعت گردی . . . The War Inside ] روانشناسی خانواده و جنایی وبررسی مشکلات درجامعه وخانواده هـــــک گروه آموزشی عربی ، قرآن و پیامهای آسمان میانه روز نوشته های من ویلاسل فروش ویلا دفتر عقد شیک و دفتر ازدواج شیک