غزلی مولوی‌وار از امیر_هوشنگ_ابتهاج ( ه ا سایه)
(همراه با توضیحاتی درباره‌ی این غزل برگرفته از کتاب پیر پرنیان اندیش: در صحبت #سایه)
1- سایه: تو همین دیوان‌های شمس که اینجاست نگاه کنین. اون چیزهایی که من زیرش خط کشیدم چیزهای فوق‌العاده شاعرانه و فکرهای فوق‌العاده باریکه. از این دیدگاه با دقت تک‌تک بیت‌ها رو خوندم و خوندم. سی چهــــل بار این کتابو خوندم. به شیوه‌ی خودم هم خوندم. تأثیر هم داشت؛ نامدگان و رفتگان» از کجا اومده؟. هر چی بیشتر می‌خوندم، بیشتر حیرت می‌کردم. (پیر پرنیان‌اندیش، ص ۸۲۷)
2- ه ا سایه: پریشب جایی مهمون بودیم. #شفیعی حرف عجیبی زد. گفت: من با نهایت اشراف که بر سرتاسر شعر عرفانی ایران دارم این حرفو می‌زنم. در سرتاسر شعر عرفانی ایران، معادل این غزل پیدا نمی‌شه!
توضیح عظیمی: برق شادی در چشم سایه می‌درخشد.
ه ا سایه: خیلی حرف عجیبی زد. اگه این حرفو بنویسه فکر کنم کله‌شو می‌شکنن.
توضیح عظیمی: غش‌غش می‌خندد و من این غزل تابناک را در ذهنم مرور می‌کنم. (پیر پرنیان اندیش، ص ۶۵۷)

همیشه در میان

نامدگان و رفتگان،از دو کرانه ی زمان
سوی تو می دوند، هان ای تو همیشه در میان
 
در چمنِ تو می چرد آهویِ دشتِ آسمان
گِردِ سرِ تو می پرد بازِ سپیدِ کهکشان
 
هر چه به گِردِ خویشتن می نگرم درین چمن
آینه ی ضمیرِ من جز تو نمی دهد نشان
 
ای گُلِ بوستانسرا از پسِ پرده ها درآ
بویِ تو می کَشد مرا وقتِ سحر به بوستان
 
ای که نهان نشسته ای باغِ درون هسته ای
هسته فروشکسته ای کاین همه باغ شد روان
 
مستِ نیازِ من شدی، پرده ی ناز پس زدی
از دلِ خود بر آمدی: آمدنِ تو شد جهان
 
آه که می زند برون از سر و سینه موجِ خون
من چه کُنم که از درون دستِ تو می کشد کمان
 
پیشِ وجودت از عدم زنده و مرده را چه غم؟
کز نفسِ تو دم به دم می شنویم بویِ جان
 
پیشِ تو ، جامه در بَرم نعره زند که بر درم
آمدمت که بنگرم گریه نمی دهد امان

https://www.aparat.com/v/uE8LS/%D8%AA%D8%B5%D9%86%DB%8C%D9%81_%D9%86%D8%A7%D9%85%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%86_%D9%88_%D8%B1%D9%81%D8%AA%DA%AF%D8%A7%D9%86_-_%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B6%D8%A7_%D8%B4%D8%AC%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D9%86

 
هوشنگ_ابتهاج(ه_ا_سایه) بهار ۱۳۵۵

آهنگساز و سرپرستِ گروه: زنده یاد استاد محمدرضا_لطفی گروه:  شیدا
خواننده : استاد  محمدرضا_شجریان از آلبوم :  چاووش_۹  دستگاه :  سه_گاه تیرماه ۱۳۶۵

چو قانع شدی سیم و سنگت یکی است

به مناسبت روز بزرگداشت مولوی

آفت ادراک ، آن قالست و حال

تو ,سایه ,ه ,خوندم ,ا ,پیر ,تو می ,ه ا ,ا سایه ,این غزل ,نمی دهد

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

قطعات دیزل ژنراتور-قطعات موتور برق معبر سایبری بیت الشهدا سیسمونی شاپرک بچه باهوش حقوق کیفری ایران کافه فرزانگان همه چیز مشاوره تلفنی تحصیلی دیجی ارز وب مستر